جدول جو
جدول جو

معنی سر دزدیدن - جستجوی لغت در جدول جو

سر دزدیدن(حَ جُ تَ)
سر پنهان کردن. سر نهان ساختن:
به گریبان تأمل سر خود دزدیدن
صدف گوهر یکدانۀ خاموشان است.
صائب (از بهار عجم).
، بازداشتن. دست برداشتن. (مجموعۀ مترادفات ص 57)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ نَ تَ)
کنایه از کم گفتن سالهای عمر. (آنندراج) :
تا بکی از سال دزدیدن توان بودن جوان.
آتا شمسی صغیر (ازآنندراج).
این کهن سالان که میدزدند سال خویشتن
کهنه دزدانند در تاراج مال خویشتن.
صائب تبریزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ بُ دَ)
سرگیجه. دوار سر: از خوردن یک رطل کزبره الرطبه... سر گردیدن و اختلاط عقل پدید آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، به سرگیجه و دوار سر مبتلا شدن:
گرچه گربه بزیر بنشیند
موش را سر بگردد اندر جنگ.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(رَ فَ / فِ دَ)
از عالم سر دزدیدن. (آنندراج). کنایه از خود را کنار کشیدن. سر دزدیدن. (فرهنگ فارسی معین). شانه از زیربار خالی کردن:
صبح بر خورشید می لرزد ز آه سرد ما
کوه می دزدد کمر در زیر بار درد ما.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ اُ دَ)
پنهان کردن ضمیر خود را از کسی. نهان داشتن باطن و عدم ابراز آنچه در دل کسی است. اعراض. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) :
دل مدزد از دلربای روح بخش
که سوارت می کند بر پشت رخش.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
دزدیدن.
- تن یا سر دردزدیدن، دور کردن آن. عقب بردن آن:
تن خویش از سر کهان دردزد
جان خویش از می مهان پرور.
سنایی.
ز خاک پای مردان کن چون تخت حاسبان تاجت
وگر تاج زرت بخشند سر دردزد و مستانش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کمر دزدیدن
تصویر کمر دزدیدن
خود را کنار کشیدن سر دزدیدن: (صبح بر خورشید میلرزد ز آه سرد ما کوه میدزدد کمر در زیر بار درد ما)، (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
گرد کردن لبها مانند غنچه. لب دوختن، چسباندن و پیوستن لبها، خاموشی گزیدن: مدتی میبایدش لب دوختن از سخنگویان سخن آموختن (مثنوی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار